یاد آن روزی که یاری داشتیم

این چنین خوار نبودیم اعتباری داشتیم

ای که مارا در زمستان دیده ای با پشت خم

این زمستان را نبین ما هم بهاری داشتیم

زاده تنهایی



هی فلانی...


من زاده ی تنهاییم ،


خدا تو را برای " او " نگه دارد

گیتارشکسته



گیتار شکسته ی دلم باز به دست تو شکست


ناگهان اشک بر روی گونه ام نقش بست


غم تو آمدو بر دلم نشست


آسمان قلبت غریدو دل من بی تاب شد


افکارم بخاطر تو سراب شد


ای کاش قطره ای بر دل من میبارید


که دل من برای قطره ای از عشقت آب شد

باز باران، با ترانه

باز باران، با ترانه، مي خورد بر بام خانه...

خانه ام كو؟


خانه ات كو؟

آن دل ديوانه ات كو؟

روزهاي كودكي كو؟

فصل خوب سادگي كو؟

يادت آيد روزباران،گردش يك روز ديرين؟

پس چه شد ديگر،كجارفت؟

خاطرات خوب و رنگين،

در پس آن كوي بن بست،

در دل تو،آرزو هست؟

كودك خوشحال ديروز؟

غرق در غم هاي امروز،

ياد باران رفته از ياد،

آرزوها رفته برباد...

الف با

میان آن همه الف و ب و مشق دبستان …
آنچه در زندگی واقعیت داشت خط فاصله بود …

cry



پنجره ی باران خورده ات را باز کن

چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است...

گرگ

اینجا در دنیای من، گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...

سیگار

این پست مخصوص سیگاره خیلی هم غمه دوست داشتی بخونی بیا تو ادامه مطلب

تورو نمیدونم ولی من دلم بدجوری گرفته

تو کنار می کشی … من سیگار !


ادامه نوشته

سراب

نبودنت چه کرده با من

که در کنار دریا هم

سراب میبینم ..

just for you

تنها براي چشمان تو مينويسم

كه نگاهت تكراري از اسمان است

تو هماني هستي كه بهار را برايم

به ارمغان اوردي...


و من هماني هستم كه به عشقت


وفادار مانده ام و ميمانم


و روزهاي بي تو را در دفتر دلم شمارش ميكنم...

آغوش عشق

از نو شکفتی در من با نازی عاشقانه

داغی ست بردل من ای مرهم قدیمی

گیسو فشان درشب با حالتی صمیمی

بازآ به خانه ی دل،برگرد به خلوت من

آغوش عشق اینجاست،در حس عاشق من

خاطره

بغــــض می کنم

زمـــــــــانی که می دانم

قرار است روزی برایم

خــــــاطـــره شوی

نامه

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم.

با خیال تو ولی تنهای تنها میروم.

درجوابم شاید حتی نگویی کیستی؟

شایدم حتی بگویی لایق من نیستی .

مینویسم من که عمری با خیالت زیستم.

گاهی ازمن یاد کن حالا که دیگر نیستم.

روزای خوب بچگی

این پست واسه روزای خوب بچگی هستش اگه دوست داشتین بخونید برید به ادامه مطلب یه کوچولو طولانیه ولی شیرین

ادامه نوشته

زبان صداقت


آغاز کرده ام تورا با زبانی از صداقت ونگاهی پراز رفاقت وخوانده ام دردهایت را پراز قنائت.

میدانم که تنهائی،پراز واژهای دردی وپراز اندوه تنهائی،میدانم میدانم.

نمیدانم چه شد که هردو یکی بودیم از یک طبقه و یک فرهنگ بودیم.

گل زیبا تورا چه شد که ناگه از گلستان قلبم رفته و بستیو دگر این گلستان کویر باشد. 

شکست

شب شکست

پیمان شکست

عهدی شکست

قلبی شکست

ازشکست هرشکست

بردلم آهی نشست

Speak softly love


Speak softly love and hold me warm against your heart
I feel your words the tender trembling moment start
We're in a world, our very own
Sharing a love that only few have ever known

Wine colored days warmed by the sun
Deep velvet nights, when we are one

Speak softly love so no one hears us but the sky
The vows of love we make we'll live until we die
My life is yours, and all because
You came into my world with love so softly love

Wine colored days warmed by the sun
Deep velvet nights, when we are one

Speak softly love so no one hears us but the sky
The vows of love we make we'll live until we die
My life is yours, and all because
You came into my world with love
So softly love



به آرامی با من سخن بگو عزیزم و من را صمیمانه در قلبت محفوظ بدار
حرفهایت را احساس می کنم، لحظات لطیف و پر ترس و لرز بین ما شروع شده
و ما در دنیایی هستیم که مال خودمان است
و عشقی را به اشتراک می گذاریم که کمتر کسی آن را دیده
روزهای عاشقی گرم و سوزان و به رنگ شراب هستند
و شبهایی که من و تو در آنها ما می شویم
به آرامی با من سخن بگو عزیزم تا کسی جز آسمان صدایمان را نشنود
و عهدهایی که تا آخرین روز زندگیمان زنده اند
زندگی من مال توست، و همه و همه به این خاطر است که
تو با آن عشق لطیف و پاکت وارد زندگی من شدی
روزهای عاشقی گرم و سوزان و به رنگ شراب هستند
و شبهایی که من و تو در آنها ما می شویم
به آرامی با من سخن بگو عزیزم تا کسی جز آسمان صدایمان را نشنود
و عهدهایی که تا آخرین روز زندگیمان زنده اند
زندگی من مال توست، و همه و همه به این خاطر است که
تو با آن عشق لطیف و پاکت وارد زندگی من شدی

يادت اي دوست بخير(این شعر توسط فاطمه نوشته شده )

يادت اي دوست بخير

بهترينم خوبي؟

خبري نيست ز تو ؟

دل من مي خواهد

كه بدوني بي تو

 كه دلم اندازه دنيا تنگ است

مي سپارم همه زندگيت را به خدا

خود را به كه بسپارم ؟

وقتي كه دلم تنگ است

پيدا نكنم همدل

دل ها همه از سنگ است

گويا كه در اين والي

از عشق نشاني نيست

گر هست يكي عاشق

آلوده به صد رنگ است


دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی(مریم حیدر زاده)

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

اره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
ابرا همه پیش منم اینجا هوا پرازغمه
ازغصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار اسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
فدای تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقتو بهت بگم به اخر خط رسیدم


باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست

ساختم بادرد تنهایی مگر تقدیر چیست؟

خسته ام از این زندان که نامش زندگیست

پس قشنگی های دنیا دست کیست؟

بهترین سلطان عالم از همه تنهاتراست

هر کجا سلطان هست، دورش سپاه و لشگر است

پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است؟!

با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور

بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است

گناهی ندارم ولی قسمت اینه(محسن یگانه)


گناهی ندارم ولی قسمت اینه

که چشمای کورم به راهت بشینه

برای دل من واسه جسم خستم

منی که غرور و توچشمات شکستم

سر از کار چشمات کسی در نیاورد

که هرکی تو رو خواست یه روزی بد اورد

برای دل من واسه جسم خستم

منی که غرور و توچشمات شکستم

واسه من که بر عکس زمونه

یکی نیست که قدر دلم رو بدونه

گناهی ندارم ولی قسمت اینه

که چشمای کورم به راهت بشینه

هنوزم زمستون به یادت بهاره

توقلبم کسی جز تو جایی نداره

صدای دلم ساز ناسازگاره

سکوتم بجز تو صدایی نداره

تو خوابو خیالم همش فکر اینم

که دستاتو بازم تو دستام ببینم

ولی حیف از این خواب،پریدم که بازم

با چشمای کورم،به راهت بشینم

سر از کار چشمات کسی در نیاورد

که هرکی تو رو خواست یه روزی بد اورد

برای دل من واسه جسم خستم

منی که غرور و توچشمات شکستم

روزگارم بدنیست غم کم میخورم

روزگارم بدنیست غم کم میخورم

کم که نه هرروزکم کم میخورم

عشق ازمن دوروپایم لنگ بود

غیمتش بسیاردستم تنگ بود

گرنرفتم هردوپایم بسته بود

شیشه گرافتادهردودستم بسته بود

لیلاومجنون

یک شبی مجنون نما زش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

گفت:یا رب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای

نیشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیللاست آنم میزنی؟

گفت:ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا وپنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم ونشناختی

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی

ولی دیدم امشب با منی گفتم:بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته راهت کنم

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست

تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست

دوستی با هرکه کردم عاقبت قلبم شکست

آنقدر رنجی که دنیا بر دل ما میکند

بر دل هرکس کند او ترک دنیا میکند

فقط کافیست عاشقانه به اسمان نگاه کنی

به یاد داشته باش هروقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن

کسی هست که عاشقانه  تو را مینگرد ومنتظر توست

اشکهای تو را پاک میکند ودستهایت را صمیمانه می فشارد

تو را دوست دارد فقط به خاتر خودت

به یاد داشته باش هروقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن

واگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند

باور کن که با او هرگز تنها نیستی

هرگز.....

فقط کافیست عاشقانه به اسمان نگاه کنی...

به چه میخندی تو؟

به چه میخندی تو؟؟؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟

به چه چیزی؟

به شکست دل من؟

یابه پیروزی خویش؟

به چه میخندی تو؟

به نگاهم که تو را چه مستانه باور کرد؟

یا به افسوس چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده من که دیگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟

خنده دار است؟

بخند....

داداش نازکوچولو

چشماتو از ترس ببند

گریه نکن بازم بخند
داداش کنارت میمونه
واست لالایی میخونه
قصه بخوای میگم برات
بخواب پپیش عروسکات
شبا درازه عمر کوتاه
هنوزم هستیم ما دو تا
داداش ناز کوچولو
دیگه نترسی از لولو
گریه نکن ابرها سیاست
برات میگم بابا کجاست
بابا تو خونه ی خداست
دست ما از اونجا کوتاست
سر نخ بادکنکت
واسه بابا نامه میدی
دیگه اذیت نداریم
بابا بیا که خوب شدیم
داداش ناز کوچولو
دیگه نترسی از لولو
بیا دو تا بال قشنگ
از کاغذهای رنگارنگ
برای هم درست کنیم
با هم دیگه پر بزنیم
بپرسیم از پرنده ها
مرغ سفید زاغ سیاه
خدا کجا خونه داره؟
بابا رو بینیم دوباره
داداش ناز کوچولو
دیگه نترسی از لولو
.
.
.

یکی دیوانه ای آتش برافروخت

یکی دیوانه ای آتش برافروخت

در آن هنگامه جان خویش راسوخت

همه خاکسترش راباد میبرد

وجودش را جهان ازیاد میبرد

توهمچون آتشی ای عشق جان سوز

من آن دیوانه مرد آتش افروز

من آن دیوانه ی آتش پرستم

دراین آتش خوشم تا زنده هستم

بزن آتش به عوداستخوانم

که بوی عشق برخیزدزجانم

خوشم بااین چنین دیوانگی ها

که می خندم به آن فرزانگی ها

به غیرازمردن وازیادرفتن

غباری گشتن وبربادرفتن

دراین عالم سرانجامی نداریم

چه فرجامی که فرجامی نداریم

نهیبی هم چون اه تیره روزان

بسازوای عشق وجانم رابسوزان

بیا آتش بزن خاکسترم کن

مس ام دربوته ی هستی زرم کن

هرچه بیندچشم، رنج اشنایی بیشتر

هرچه سوزاندعشق،دردبی وفایی بیشتر

هرچه جان کاهیده تر،نزدیک ترپایان عمر

هرچه دل رنجیده تر،سوزجدایی بیشتر

هرچه صاحب دل فزوه، برگشته اقبال فزوه

هرچه سرآزاده تر،افتاده پایی بیشتر

هرچه دل رنجیده تر،زندان هستی تنگ تر

هرچه تن شایسته تر،شوق رهایی بیشتر

هرچه دانش بیشتر،وامانده تردرزندگی

هرچه کم ترفقر،کبروخودنمایی بیشتر

هرچه تن دررنج وزحمت،ناامیدی عاقبت

هرچه بایاران وفا،بی اعتنایی بیشتر